گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
(حافظ شیرازی)
کاربرد واژه ی ماه» و تعابیر متفاوت آن در اصطلاحات و ضرب المثل ها و شعر فارسی (به مناسبت پنجاهمین سالگرد فرود انسان بر سطح کره ی ماه)
علم ببین تا به کجا میرود
تا کره ی ماه ترا میبرد
(.)
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
(ناصرخسرو)
حکیم فرزانه ناصر خسرو این بیت را (که اگر دارای دانش بشوی، می توانی به سیارات سفر کنی) در قرونی می سراید که نهصد سال بعد از آن، هنوز اروپاییان مردم را به خاطر داشتن علم به اینکه انسان می تواند به کره ی ماه سفر کند، محاکمه و اعدام می کردند. در آنزمان کلام ناصرخسرو، تخیلی به نظر میرسید اما پنجاه سال پیش، بیت مذکور، بیشتر از پیش مورد توجه مردم ایران و جهان قرار گرفت. یاد و خاطرش گرامی باد!
اکنون با فرا رسیدن پنجاهمین سالگرد فرود بشر بر سطح کره ی ماه، به تعابیر گوناگون واژه ی ماه» در ادبیات فارسی میپردازیم:
ماه درخشنده چو پنهان شود
شب پره بازيگر ميدان شود!
این ضرب المثل زمانی گفته می شود که اگر فرد تاثیرگذاری، مدتی از دیده پنهان شود، بی مصرف بی خاصیت دیگری خود را جلو می اندازد و جای او را اشغال می کند.
ماه هميشه زير ابر پنهان نمی ماند!
این ضرب المثل هنگامی بیان میشود که کسی کارهای خلاف پنهانی انجام میدهد و شخص دیگری که میخواهد بگوید: عاقبت حقیقت آشکار میشود؛ از این ضرب المثل بهره میجوید!
به ماه میگوید تو درنیا من در می آیم.
این تعبیر را مردم عوام زمانی بکار میبرند که بخواهند از زیبائی بیش از حد کسی تعریف کنند و همچنین مادرانی که می خواهند از زیبایی فرزندشان دم بزنند؛ از این ضرب المثل سود می جویند. در اینجا از واژه ی ماه» معنای زیبایی» اراده شده است.
(پا به ماه بودن)
از اصطلاح پا به ماه بودن»؛ معنای زن آبستن، اراده می گردد و همچنین ماهی که در آن، زن حامله وضع حمل کند.
شما به هر چه که خوب است، ماه میگویید
بیا که امشب ماه است و دهر رنگ امید
(میرزاده عشقی در تابلوی مریم)
در اینجا هم از واژه ی ماه» معنای خوبی و زیبایی» اراده شده است.
قمر» ماه در عقرب؛
هنگام بودن قمر در برج عقرب که آن را نحس پندارند و از اقدام به کارها خودداری کنند
(فرهنگ فارسی معین)
اما امروزه عوام، اوضاع نامساعد را قمر در عقرب» ذکر میکنند.
اندام او پرندین، چون یاس نو شکفته
ابروی او هلالی، چون ماه نو دمیده
مهدی سهیلی
در اینجا شکل ظاهری ابروی معشوق» نه به ماه کامل، بلکه به هلال ماه» تشبیه شده است.
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
بُرقَع فروهِلَد به جمال آفتاب را
(سعدی شیرازی)
در اینجا از ماه، معنای معشوقه ی زیبا اراده می گردد که چنانچه معشوقه ی زیبارویش که به ماه تشبیه شده است؛ روبند خود را از چهره بردارد؛ خورشید عالمتاب روبند را به صورت زییای خود آویزان می کند.
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
(حافظ شیرازی)
در اینجا فروغ ماه زییایی» را برگرفته از صورت نورانی و زیبای یار دانسته است.
ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت
در دِه قدح که مُوسمِ ناموس و نام رفت
(حافظ شیرازی)
منظور از ماه صیام»، ماه رمضان» است.
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
یا:
ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالی است
حال هجران، تو چه دانی که چه مشکل حالی است
(حافظ شیرازی)
در اینجا مراد از ماه»، معشوقه ی زیباروی است و از آنجا که بعد از واژه ماه»، هفته» و سال» آمده است؛ در وهله ی اول، مخاطب گمان میکند که منظور از ماه»، همان ماه دوازده گانه» (برجهای فلکی) است. در مصرع فوق، علاوه بر مراعات نظیر، عمل ایهام نیز صورت پذیرفته است.
شعر چه باشد بر من تا که از آن لاف زنم
هست مرا فن دگر غیر فنون شعرا
شعر چو ابریست سیه در پس آن پرده چو مه
ابر سیه را تو مخوان ماه منور به سما
مولانا مولوی»
در اینجا منظور از ماه، اندیشه ی شاعر است.
که شعر به ابر سیاه تشبیه و اندیشه ی سراینده هم به ماه» که پشت ابر سیاه باران زا پنهان شده است.
منگر به ماه، نورش تیره شود ز رشک
مگذر به باغ، سرو سهی پاک بشکنی
(منجیک)
در اینجا منظور از ماه، همان ماه آسمان است.
دستش از پرده برون آمد چون عاج سفید
گفتی از میغ همی تیغ زند، زهره و ماه
کسایی»
در اینجا منظور از ماه»، همان ماه آسمان» است.
که این چرخ و ماه است یا تاج و گاه
ستاره ست پیش اندرش یا سپاه
فردوسی»
در اینجا منظور از ماه، همان ماه آسمان است.
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ی ماه و ناهید و مهر
فردوسی»
در اینجا منظور از ماه، همان ماه آسمان است.
بداندیش ما را تو کردی تباه
تویی آفریننده ی هور و ماه
فردوسی»
در اینجا منظور از ماه، همان ماه آسمان است.
نیستان شد از نیزه آوردگاه
ز نیزه نه خورشید پیدا نه ماه
فردوسی»
در اینجا منظور از ماه، همان ماه آسمان است.
گفتم ایشان چو ستاره اند و ملک یوسف ماه
من ستاره نشناسم که همی بینم ماه
(فرخی سیستانی)
در اینجا زیبایی صورت یوسف به ماه، تشبیه شده است.
نه ماه سیامی نه ماه فلک
که اینت غلام است و آن پیشکار
(رودکی)
سیام
لغتنامه دهخدا
سیام: نام کوهی است مابین سمرقند و تاشکند و به سمرقند نزدیک است. گویند مقنع خراسانی که او را حکیم بن عطا میگفتند، به زور سحر و شعبده مدت دو ماه از چاهی که در عقب کوه سیام کنده بود، ماهی برمی آورد و آن ماه از پس آن کوه طلوع می کرد و تا پنج فرسخ در پنج فرسخ نور آن ماه می تافت و بفتح اول هم آمده است. (برهان) (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از غیاث اللغات) در اینجا منظور از ماه سیامی» ماه ساختگی» است.
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
(منسوب به خیام)
در اینجا ماهتاب» که همان مهتاب» است و اولین ماه» معشوقه ی زیباروی» و دومین ماه» هم همان ماه آسمان» است.
عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید
در اینجا ماه» در مقابل قعر چاه» و به معنای بالاتر بودن از سطح زمین» آمده است. از این حیث که فراتر از زمین است.
البته همه میدانیم ستارگان و سیارات در یک سطح از همدیگر هستند و از زاویه ی زمین به نظر می رسد که در سطح بالاتری قرار دارند.
گل با وجود او چو گیاه است پیش گل
مه پیش روی او چو ستاره است، پیش ماه
(سعدی شیرازی)
هر دو مصرع معنایِ مشابه یکدیگر را افاده میکنند اما در اینجا معنای مصرع دوم مدنظر ماست. در این مصرع منظور از هر دو ماه»، ماه آسمانی» است که شاعر در مقام مقایسه بر آمده و فروغ ماه آسمان» را کمتر از نور چهره ی معشوق دانسته، بگونه ای که ماه» تابان را در برابر صورت پر فروغ معشوق» مانند ستاره ی کم نوری» در برابر ماه پر فروغ» فرض میکند.
ماهواره» ماه مصنوعی»
۱- مانند ماه، زیباروی، ماهرو
۲- دستگاهی که به منظور ارسال امواج رادیویی و تلویزیونی و تلفنی و . از آنسوی اتمسفر به نقاط مختلف زمین، غالبا در مدار بالا، حدود سی و شش هزار کیلومتری زمین قرار میگیرند. امواج به صورت نوک سوزنی از فرستنده های زمینی به ماهواره های فضایی ارسال می گردد و به صورت تابش بر زمین می تابد. نام دیگر ماهواره، قمر» یا ماه مصنوعی» است.
خرد سرگشته بر روی چو ماهش
دل و جان فتنه بر زلف سیاهش
نظامی گنجوی»
در اینجا روی معشوقه» به ماه آسمانی» تشبیه شده است.
شما به هر چه که خوب است، ماه میگویید
(میرزاده عشقی در تابلوی مریم)
در اینجا هم از واژه ی ماه» معنای زیبایی» اراده شده است.
ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت
در دِه قدح که مُوسمِ ناموس و نام رفت
حافظ شیرازی
نه ماه سیامی نه ماه فلک
که اینت غلام است و آن پیشکار
رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بلند کیوان با اورمزد و با بهرام
زماه برتر خورشید و تیر با ناهید
(ابوشکور بلخی)
بسان سرو سیمین است قدش
ولیکن بر سرش ماه منور
(دقیقی)
درخت سبز تازه شام و شبگیر
که ماه از برهمی تابد بر او بر
(دقیقی)
که این چرخ و ماه است یا تاج و گاه
ستاره ست پیش اندرش یا سپاه
فردوسی
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ی ماه و ناهید و مهر
فردوسی
بداندیش ما را تو کردی تباه
تویی آفریننده ی هور و ماه
فردوسی
نیستان شد از نیزه آوردگاه
ز نیزه نه خورشید پیدا نه ماه
فردوسی
گفتم ایشان چو ستاره اند و ملک یوسف ماه
من ستاره نشناسم که همی بینم ماه
فرخی
چو سرو بود و چو ماه و نه ماه بود و نه سرو
قبا نپوشد سرو و کله ندارد ماه
فرخی
گهی به ژرف نشیبی سرای پرده زند
چنانکه ماهی از افراز آن نماید ماه
فرخی
ورچه از چشم نهان گردد ماه اندر میغ
نشود تیره و افروخته باشد به میان
فرخی
اسب گردون است از او گر شیر بر گردون رود
خانه بستان است از او گر ماه در بستان بود
عنصری
تا جهان بوده ست کس بر ماه نفشانده ست مشک
زلف او خود هر شبی بر ماه مشک افشان بود
عنصری
به ماه مانی آنگه که تو سوار شوی
چگونه ای عجبی ماه را سوار که کرد
عنصریولیکن ماه دارد قصد بالا
فروشد آفتاب از کوه بابل
منوچهری
چنان از حسرت دل برکشم آه
کجا ره گم کند بر آسمان ماه
(ویس و رامین)
آفتاب دیدار سلطان بر ماه افتاد
(تاریخ بیهقی چاپ ادیب صفحه ی ٤٠۲)
بر آسمان ز کسوف سیه رهایش نیست
مر آفتاب درخشان و ماه تابان را
ناصرخسرو
گر بر قیاس فضل بگشتی مدار دهر
جز بر مقر ماه نبودی مقر مرا
ناصرخسرو
ناکس به تو جز محنت و خواری نرساند
گر تو بمثل بر فلک ماه رسانیش
ناصرخسرو
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
(منسوب به خیام)
در ماه چه روشنی که در روی تو نیست
در خلد چه خرمی که در کوی تو نیست
مسعود سعد سلمان
ماه روز ای به روی خوب چو ماه
باده ی لعل مشکبوی بخواه
مسعود سعد سلمان
ز شرع است این نه از تن تان درون جانتان روشن
ز خورشید است نز چرخ است جرم ماه نورانی
سنائی
ای امیری که بر سپهر جمال
آفتاب است و ماه رایت تو
سنائی
ناگاه ماه از افق مشرق برآمد و زرسوده بر زمین ریخت (تاریخ بیهقی)
گفتند هر یکی از ما باید که در تشبیه این ماه بر مقدار فهم و وهم خویش اوصافی لازم شمرد
(تاریخ بیهقی)
این ماه ماننده است به سبیکه ٔزر خالص که از بوته بیرون آید
(تاریخ بیهقی)
چو سرو و ماه خرامان به نزد من باز آی
که ماه و سرو منی مشک زلف و سیم بدن
سوزنی سمرقندی
با رای تو چو ماه سپر ماه آسمان
با بأس تو چو شیر علم شیر مرغزار
رشید وطواط
ای مسلمانان فغان از دور چرخ چنبری
وز نفاق تیر و قصد ماه و کید مشتری
انوری
گفتم که از خط تو فغان است خلق را
گفت از خسوف ماه بود خلق را فغان
انوری
بر محیط فلک از هاله سپر سازد ماه
بربسیط کره از خوید زره پوشد تل
انوری
روی چون ماه آسمان داری
قد چون سرو بوستان داری
انوری
ایا شهی که گرفته ست زیر شهپر حفظ
همای دولتت از اوج ماه تا ماهی
ظهیر فاریابی
ماه در مشک نهان کرده که این رخسار است
شکر از پسته روان کرده که این گفتار است
رضی الدین نیشابوری
پریدختی، پری بگذار، ماهی
به زیر مقنعه صاحب کلاهی
نظامی
خرد سرگشته بر روی چو ماهش
دل وجان فتنه بر زلف سیاهش
نظامی
به هر چشمه شدن هر صبحگاهی
برآوردن مقنعوار ماهی
نظامی
زود در مالید آن خورشید راه
دست ببریده به رای همچو ماه
عطار نیشابوری
هر چه از ماه تا به ماهی هست
هیچ از خود جدا نمی دانم
عطار نیشابوری
کرده چو سایه روی به دیوار روز و شب
با آفتاب و ماه گهم جنگ و گه عتاب
کمال الدین اسماعیل
این بدان ماند که خرگوشی بگفت
من رسول ماهم و با ماه جفت
مولوی
ماه گردون چون در این گردیدن است
گاه تاریک و زمانی روشن است
مولوی
ماه با احمد اشارت بین شود
نار ابراهیم را نسرین شود
مولوی
گل با وجود او چوگیاه است پیش گل
مه پیش روی او چو ستاره ست پیش ماه
سعدی
معانی است در زیر حرف سیاه
چو در پرده معشوق و در میغ ماه
سعدی
از رشک آفتاب جمالت برآسمان
هر ماه ، ماه دیدم چون ابروان تست
سعدی
شهنشهی که زمین از فروغ طلعت او
منور است چنان کاسمان به طلعت ماه
سعدی
هر که در شب رخ چون ماه تو بیند گوید
روز عید است مگر یا شب نوروز امشب
خواجوی کرمانی
ماهی نتافت چون رخت از برج نیکویی
سروی نخاست چون قدت از جویبار حسن
حافظ
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
حافظ
کافر مبیناد این غم که دیده است
از قامتت سرو، از عارضت ماه
حافظ
زهی سعادت و طالع که او شبی چون ماه
به کلبه ی من بی خان و مان فرود آید
کمال خجندی
ای ز عکس رخ تو آینه ماه
شاه حسنی و عاشقانت سپاه
هر کجا بنگری دمد نرگس
هر کجا بگذری بر آید ماه
(کسائی)
در اینجا منظور از ماه برآمدن، همانا طلوع کردن یار همانند ماه در آسمان است.
ترک هزاران به پای پیش صف اندر
هریک چون ماه بر دو هفته درفشان
رودکی
منظور از ماه بر دو هفته ؛ ماه شب چهارده است
بزرگان و سادات چون انجمند
وی اندر میان همچو ماه تمام
سوزنی
بود مردی به مصر ماهان نام
منظری خوبتر ز ماه تمام
نظامی
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی
دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام
حافظحریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی
کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار
(حافظ شیرازی)
ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما
تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما
مولوی
ماه درست؛ ماه وقتی که تمام روشن باشد. ماه تمام. بدر. پر ماه. گرد ماه
(فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چاپ فروزانفر)
ماه درست پیش او قرص شکسته بسته ای
برشکرش نباتها چون مگسی است زحمتی
مولوی
ماه منیر صورت ماه درفش تست
روز سپید سایه ی چتر بنفش تست
فرخی سیستانی
ماه درفش؛ ماهچه ی علم، چیزی به شکل ماه از فی که بر سر درفش کردندی (یادداشتی به خط دهخدا)
خیره گشت از خدا و ماه دو هفته بر فلک
طیره شد از قد او سرو سهی در بوستان
(یمینی)
آن ماه دو هفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است
(سعدی شیرازی)
اختران را شب وصل است و نثار است و نثار
چون سوی چرخ عروسی است ز ماه ده و چار
مولوی
بربود جمالت ای مه نو
از ماه شب چهارده ضو
سعدی
جام شراب مرهم دلهای خسته است
خورشید مومیایی ماه شکسته است
(صائب تبریزی)
ماه شکسته؛ بمعنی هلال ماه است و در اینجا معنای ابروی یار» از آن اراده شده که از تشبیهات است.
ماه مستنیر: ماهی که کسب نور می کند. ماه نور گیرنده:
رخسار آن نگار به گل بر ستم کند
و آن روی را نماز برد ماه مستنیر
منجیک
(ماه منیر: ماه تابنده، در حقیقت، ماه مستنیر است فرهنگ فارسی معین)
ماه منیر صورت ماه درفش تست
روز سپید سایه ی چتر بنفش تست
فرخی سیستانی
پیشکار ضمیر و رای تواند
جرم مهر مضی ٔ و ماه منیر
سوزنی
منظر ماه منیر بر سر سرو سهی
طرفه و نادر بود خاصه به مشکین کمن
سوزنی
نامی است از نامهای ن
می زند سی روزه شامش خنده ها بر صبح عید
ماه را هر کس به روی دلربایی نو کند
مخلص کاشی (از آنندراج)
در اینجا از ماه نو کردن» معنای ماه نو دیدن» اراده می گردد.
برنشست آن شاه عشق و دام ظلمت بردرید
همچو ماه هفت و هشت و آفتاب روز عید
مولوی
ماه هفت و هشت؛ ماه شب پانزدهم
(فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چاپ فروزانفر)
از حقیقت روی، صائب در مجاز آورده ایم
ماه را دایم ز طشت آب می جوییم ما
صائب تبریزی
منظور از ماه از طشت آب جستن، پیمودن بیراهه است غیرمتعارف پیمودن. از حقیقت به مجاز روی آوردن به عمدیا به جهل
ماه از کدام طرف درآمد؟ یعنی آمدن شما به دیدار من پس از غیبتی طویل جای بسی شگفتی است. اظهار محبت کنونی او بعد از زمانی دراز که ابراز بی مهری می کرد درخور استغراب است. نظیر: آفتاب از کدام طرف درآمده؟ (امثال و حکم ج 3 صفحه ی 1349 و جلد 1صفحه 36)
ماه و ستاره پریدن از پیش چشم ؛ کنایه از سیاه شدن پیش چشم و گیج شدن است براثر خوردن ضربه و اصابت سر به چیزی ؛ چنان یارو توی گوش من زد که جلوی چشمم ماه و ستاره پرید. در حقیقت نیز در چنین مواقع اشکالی شبیه ماه و ستاره به رنگهای مختلف از جلو چشم انسان رد می شوند. (فرهنگ لغات عامیانه ی جمال زاده )
ماه و کتان. رجوع به ماهتاب وکتان ذیل ترکیبهای ماهتاب شود.
ماه همیشه زیر ابر نماند حقیقت هرچند دیر، آشکار شود. (امثال و حکم جلد ۳ صفحه ی ۱۳۹۵ )
مثل ماه، چهره ی بسیار نیکو. (امثال و حکم جلد ۳ صفحه ی ۱٤۸۵) دارای چهره ی سخت زیبا. عظیم جمیل . نهایت شکیل و قشنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مثل ماه سپر؛ صورتی بی معنی (امثال و حکم ج 3 ص 1485)
با رای تو چو ماه سپر» ماه آسمان
با بأس تو چو شیر علم شیر مرغزار
(رشید وطواط)
ماه علم، هلال مانندی که بر سر درفش نصب کنند. ماه (درفش)
در غم ماه گریبانت مرا
هر شبی دامن پر از پروین مکن
(انوری)
ماه گریبان؛ قواره ی جیب و از تسمیه ی حال به محل آنچه دیده شود از نحر در گریبان. (یادداشت به خط مرحوم (دهخدا)
نگه کرد خندان لب اردشیر
جوان بر دل ماه شد جای گیر
(فردوسی)
زکشتن رهانم مر این ماه را
مگر زین پشیمان کنم شاه را
(فردوسی)
سپهبد شگفتی بماند اندر او
بدو گفت کای ماه پیکارجو
فردوسی
نشستند بر گاه بر، ماه و شاه
چه نیکو بود گاه را شاه وماه
(عنصری)
بفرمود تا آسنستان پگاه
بیامد به نزدیک رخشنده ماه
(عنصری)
کنون کاین ماه را ایزد به من داد
نخواهم کو بود در ماه آباد
(ویس و رامین)
همی تا باز بینم روی آن ماه
نگهدارش ز چشم و دست بدخواه
(ویس و رامین)
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
(منسوب به حکیم عمر خیام)
آن سرو که نیستش کسی همسر
و آن ماه که نیستش کسی همتا
(مسعود سعد سلمان)
منم شاه گردنکشان جهان
تو شاه ظریفانی و ماه من
(عیوقی)
در اینجا از ماه» معنای زن زیبای لطیف» اراده شده است
ز ماه روزه به ماه من اندر آمد تاب
برفتش آتش رخسار تابناک به آب
(مختاری (از آنندراج)
چو سرو و ماه خرامان به نزد من باز آی
که ماه و سرو منی مشک زلف و سیم بدن
(سوزنی سمرقندی)
بر وعده مرا هر شب در بند روا داری
ای ماه چنین آخر تا چند روا داری
(فتوحی مروزی)
سوی ملک مداین رفت پویان
گرامی ماه را یک ماه جویان
(نظامی گنجوی)
به پیغامی قناعت کرد از آن ماه
به بادی دل نهاد از خاک آن راه
(نظامی گنجوی)
گر نباشد هر دو عالم گو مباش
تو بسی ای ماه و مه یکتا خوش است
(عطار نیشابوری)
ببریدم از ماهی چنان با ناله و آهی چنان
و آنگاه من راهی چنان شبهای دیجور آمدم
(اوحدی مراغه ای)
مست آمدم امشب که سر راه بگیرم
یک بوسه به زور از لب آن ماه بگیرم
(اوحدی مراغه ای)
ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالی است
حال هجران، تو چه دانی که چه مشکل حالی است
(حافظ شیرازی)
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
گرد خط او چشمه ی کوثر بگرفت
(حافظ شیرازی)
ماهی که قدش به سرو می ماند راست
آیینه به دست و روی خود می آراست
(حافظ شیرازی)
آه و فریاد که از چشم حسود مه و چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
(حافظ شیرازی)
ز ماه خانگی آن را که دیده روشن نیست
جلای دیده ز گلگشت ماهتاب خوش است
(صائب تبریزی)
ماه خانگی؛ زن زیبای خانه دار را گویند
زین حکایت چو یافت آگاهی
کس فرستاد ماه خرگاهی
(نظامی گنجوی)
ماه خرگاهی؛ کنایه از شاهد مهوش هم هست. (برهان) (از (ناظم الاطباء)
کنایه از معشوق است. (آنندراج)
معشوقی که شایسته ی سراپرده ی شاهان است
زیباروی سراپرده نشینکی باشد آن زمانی کان ابر را برانی
گویی بیا و رخ را بر ماه کاملم نه
(مولوی بلخی)
ماه قصب پوش؛ کتان پوش؛ کنایه است از شاهد کتان پوش، چه قصب، جامه ی کتان باریک را می گویند. (برهان) (آنندراج)
ماه قصب دوخته و شاهد و معشوق کتان پوشیده
(ناظم الاطباء)
ماه کاشغر؛ کنایه از خوبان و ماه وشان ترک هم هست. (برهان قاطع) (آنندراج)
ماه کامل؛ کنایه از چهره ی زیبا و درخشان
تاکشد او خط مشکین گرد ماه
دل قلم بر صفحه ی جان می کشد
(ظهیر فاریابی)
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
وز مطرف کبود ردا کرده و ازار
(کسایی)
سر آمد کنون قصه ی یزدگرد
به ماه سپندارمذ روز اِرد
(فردوسی توسی)
گفتا زمانه خاضع او باد روز و شب
گفتم خدای ناصر او باد سال و ماه
(فرخی سیستانی)
من ز درگاه توای شاه مهی بودم دور
مرمرا باری یک سال نمود آن یک ماه
(فرخی سیستانی)
می نوش که بعد از من و تو ماه بسی
از سلخ به غره آید از غره به سلخ
(منسوب به خیام)
طوفان من گذشت که نه ماه ساختم
از آب دیده شربت و از خون دل کباب
سهل است این سه ماه دگر نیز همچنین
تن در دهم بدانکه نه نانم بود نه آب
(ظهیر فاریابی)
از رشک آفتاب جمالت بر آسمان
هر ماه ماه دیدم چون ابروان توست
(سعدی شیرازی)
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
(حافظ شیرازی)
ماه روزه، رمضان. ماه صیام
ز ماه روزه به ماه من اندر آمد تاب
برفتش آتش رخسار تابناک به آب
مختاری (از آنندراج)
پا به ماه بودن ؛ ماه بار نهادن زن آبستن ، رسیده بودن . در ماهی بودن زن آبستن که در آن ماه زاید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
ز فردوس اعلا و دارالسلام
به دنیا خرامیده ماه صیام
سوزنی سمرقندی
ماه صیام؛ ماه روزه. رمضان
نوشته ی: فضل الله نکولعل آزاد
Www.Fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
WWw.lalazad.blogfa.com
منابع:
فرهنگ علامه دهخدا
فرهنگ دکتر معین
مطالعات و دانسته های گذشته ی شخصی
کاربرد واژه ی «ماه» و تعابیر متفاوت آن در اصطلاحات و ضرب المثل ها و شعر فارسی
ی ,تو ,چو ,چون ,ماه ,روی ,در اینجا ,و ماه ,ماه و ,منظور از ,حافظ شیرازی ,یوسف ماه من ستاره ,ماه من ستاره نشناسم ,ماهفردوسی»در اینجا منظور ,کردی تباه تویی آفریننده
درباره این سایت